چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۸

روز مبادا

من اينجا...دلم...
سخت معجزه مي خواهد...
و تو انگار...
معجزه هايت را گذاشته اي
براي روز مبادا...
هر بار
کودکي را مي خندانم....
دلم روشن مي شود
که هنوز اميدي هست...
اما
خودت بهتر مي داني
که کار از کودک و لبخند گذشته است...

۱ نظر:

مژده گفت...

خيلي قشنگ بود...