جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

روز نخست عاشقی

یکم بار که عاشق شد قلبش کبوتر بود و تنش از گل سرخ.اما عشق آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد و آن باغبان است که گلهای سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخش را پرپر کرد.
دوم بار که عاشق شد قلبش آهو بود و تنش از ترمه و ترنم.اما عشق آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند. پس آهویش را درید و تنش را به طوفان خود تکه تکه کرد که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.
سوم بار که عاشق شد قلبش عقاب بود تنش از تنه سرو.اما عشق آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند. پس عقاب در آسمان گم شد و تنش تابوتی روان بر رود عشق.
و چهارم و پنجم و ششم بار و هزار بار...
هزار و یکم بار که عاشق شد قلبش اسبی بود ز پولاد و آتش و خون و تنش از سنگ و غیرت و استخوان... و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید چنانکه قلبش از جا کنده شد و گفت:از این پس زندگی میدان است و حریف خداوند.
پس قلبت را بیاموز که:
عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوانان است ای پسر
آنگاه تازیانه ای بر سمند زد و تاخت
و آن روز روز نخست عاشقی بود....

هیچ نظری موجود نیست: