سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۸

دچار يعني عاشق

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهايي.
چقدر هم تنها!
خیال مي کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
دچار يعني عاشق.
و فكر كن كه چه تنهاست اگر كه ماهي كوچك، دچار آبي بيكران باشد.
چه فكر نازك غمناكي!
***
... ماهي كوچك دچار آبي بي كران بود.آرزويش همه اين بود كه روزي به دريا برسد. و هزار و يك گره آن را باز كند و چه سخت است وقتي كه ماهي كوچك عاشق شود. عاشق درياي بزرگ. ماهي هميشه و همه جا به دنبال دريا مي گشت، اما پيدايش نمي كرد. هر روز و هر شب مي رفت، اما به دريا نمي رسيد. كجا بود اين درياي مرموز گمشده پنهان كه هر چه بيشتر مي گشت، گم تر مي شد و هر چه كه مي رفت، دورتر.
ماهي مدام ميگريست، از دوري و از دلتنگي. و در اشك و دلتنگي‌اش غوطه مي خورد. هميشه با خود مي‌گفت: «اينجا سرزمين اشكهاست. اشك عاشقاني كه پيش از من گريسته اند، چون هيچ وقت دريا را نديدند؛ و فكر مي‌كرد شايد جايي دور از اين قطره هاي شور حزن انگيز دريا منتظر است.»
ماهي يك عمر گريست و در اشكهاي خود غرق شد و مرد، اما هيچ وقت نفهميد كه دريا همان بود كه عمري در آن غوطه مي خورد.
***
قصه كه به اينجا رسيد، آدم گفت: «ماهي در آب بود و نمي دانست، شايد آدمي با خداست و نمي داند... و شايد آن دوري كه عمري از آن دم زديم، تنها يك اشتباه باشد.»
آن وقت لبخند زد. خوشبختي از راه رسيد و بهشت همان دم برپا شد.

هیچ نظری موجود نیست: