انتخاب همسر!
آهو خيلى خوشگل بود. يک روز يک پرى سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون! دوست دارى شوهرت چه جور موجودى باشه؟
آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پرى آرزوى آهو رو برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد.
شش ماه بعد آهو و الاغ براى طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسيد: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقى نداريم، اين خيلى خره.
حاکم پرسيد: ديگه چى؟
آهو گفت: شوخى سرش نميشه، تا براش عشوه ميام جفتک مىاندازه.
حاکم پرسيد: ديگه چى؟
آهو گفت: آبروم پيش همه رفته، همه ميگن شوهرم حماله.
حاکم پرسيد: ديگه چى؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم، خونهام عين طويله است.
حاکم پرسيد: ديگه چى؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده، هر چى ازش مىپرسم مثل خر بهم نگاه مىکنه.
حاکم پرسيد: ديگه چى؟
آهو گفت: تا بهش يه چيز مىگم صداش رو بلند مىکنه و عرعر مىکنه.
حاکم پرسيد: ديگه چى؟
آهو گفت: از من خوشش نمياد، همش ميگه لاغر مردنى، تو مثل مانکنها مىمونى.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا اين کارها رو مىکنى؟
الاغ گفت: واسه اينکه من خرم.
حاکم فکرى کرد و گفت: خب خره ديگه چيکارش ميشه کرد.
نتيجهگيرى اخلاقى: در انتخاب همسر دقت کنيد.
نتيجهگيرى عاشقانه: مواظب باشيد وقتى عاشق موجودى مىشويد عشق چشمهايتان را کور نکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر