دوشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۲

شاعر بزرگ!
تازگيها به نکته جالبى‌ برخوردم و اون اينه که توى اکثر وبلاگهاى فارسى زبانى که ميرم پر شده از شعرهاى مختلف. نمى‌دونم چرا همه ملّت دارن شاعر ميشن؟!! از اون جالبتر اينکه همه شعرهاشون هم بوى نااميدى و يأس ميده و آدم با يه بار خوندن اون شعرها از زندگى سير ميشه! (تازه اين در صورتيه که بشه معنى و مفهوم اون شعرها رو فهميد!). بسيارى از اين اشعار زيبا! حکايت از مواردى چون عشق نافرجام، شکست در زندگى زناشويي، رفيق ناباب، وجود افسردگى در شخص (شاعر گرانقدر) و ... داره، بطوريکه گويى هيچ امر خوشايند و مثبتى در زندگى اين افراد صورت نمى‌گيره، البته شايد بشه به خيلى از اين افراد به دليل وجود مشکلات مختلف اجتماعي، اقتصادي، فرهنگى و حتى سياسى تا حدودى حق داد ولى اين دليل نميشه که اين افراد بقيه افراد جامعه رو هم دچار سرخوردگى و يأس و نااميدى کنند.
جالب‌تر از همه اينها اينه که بسيارى از افرادى هم که اين اشعار زيبا! رو مى‌خونن، دائماً لب به تعريف و تمجيد باز مى‌کنند و چنان بَه‌بَه و چَه‌چَهى راه مياندازند که شاعر مذکور توليد اشعار خودش رو به سرعت تا چند برابر افزايش ميده و خودش رو يه هنرمند بزرگ و مشهور تلقى مى‌کنه!!!
يه چيزى در اين مورد يادم اومد که براتون تعريف مى‌کنم. چند سال پيش يه شب با چند تا از بچه‌ها رفته بوديم بيرون و داشتيم با هم صحبت مى‌کرديم که يکى از بچه‌ها يه دفعه يادش افتاد که تو خونه چند بيت شعر گفته و خواست که اونو براى ما بخونه تا ما در موردش نظرمون رو بگيم! (بنده خدا فکر کرده بود ما کارشناس ادبيات و شعريم!). ما هم براى اينکه دل اون بنده خدا رو نشکنيم و با اينکه اصلاً حوصله شعرهاى مسخره اون رو نداشتيم و مى‌دونستيم چى ميخواد به خوردمون بده! گفتيم بخون ببينيم چه شعرى سرودى‌؟ خلاصه چشمتون روز بد نبينه! دهنشو که باز کرد همينطور يه سرى جملات گنگ و مبهم رو پشت سر هم رديف کرد و با حالتى کاملاً شاعرانه و عارفانه (به اضافه حرکات بى‌معنى و مسخره دست و صورت) براى ما خوند.
بعد از تموم شدن به اصطلاح شعرش هم نگاهى به ما کرد تا ما نظرمون رو بهش بگيم! ما هم که داشت خندمون مى‌گرفت براى اينکه دل بچه رو نشکسته باشيم به تعريف از شعرش پرداخته و در آخر هم به افتخارش دستى زديم و سوتى کشيديم!... خلاصه اون شب گذشت و ما ديگه تا مدتى اون رفيقمون رو نديديم تا اينکه بعد از چند ماه اونو با قيافه‌اى کاملاً متفاوت (با ريش و موهايى بلند به نشانه افراد حاضر در عرصه فرهنگ و هنر!) ديديم. تغييراتى را هم در رفتار او ميشد به وضوح مشاهده کرد (از قبيل قيافه گرفتن براى بقيه!). بالاخره بعد از مدتى مشورت با دوستان و نزديکان او متوجه شديم که تعريفهاى آن شب ما از آن شعر زيبا! اثر خود را گذاشته و طرف در فکر و خيال خود به شاعرى بزرگ و معروف مبدل شده است و به گفتن اشعارى از همان قبيل ادامه داده و همه را در دفترى ثبت نموده تا در آينده بطور گسترده‌اى در سراسر جهان و به زبانهاى مختلف! منتشر نمايد!!!

هیچ نظری موجود نیست: